روز بعد راهی حرم امیر شدیم
مهربان پدر:)
و عشق و عشق و عشق
همین سه حرفی پررنگ بود وقتی واستادم روبری ایوون.
رد شدن از تفتیش یه دور قشنگ اشهد خوندن داشت
مقصد چیه؟
مقصود کیه؟
اصل و فرع چیه؟
اینهمه هل دادن ؟
برای چی؟
"فاستبقوا الخیرات."
گم نبود جواب این سوالا برام.میدونستم چی میخوام.
و لب باز بود به خواستن.
یه شمع کوچیک تو دلم داشتم و با همون روشن بودم
ادامه مطلب
درباره این سایت